نیو فولدور

آخرین مطالب

تنها2

شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۰۹ ب.ظ

از بچگی اینجوری بود که به هرکی نزدیک می شدم یا هر کی نزدیکم می شد، بعد مدتی محبت کردن به طرز عجیبی طردم می کرد.

وقتی نزدیکترین کسم یعنی پدر و مادر همیشه از محبتشون طردم می کردن از بقیه چه انتظاری داشته باشم. شرظی شدم که به هر کی نزدیک بشی طردت می کنه.

خاطرهای محو و واضحی از بچگیم دارم که بابا بیشتر وقتا طرد می کرد. محض رضای خدا یک بار هم کسی باهام نموند.

الان هم این شکلیه فقط با این تفاوت که من بزرگ شدم و خودمو حفظ می کنم. یه مدت باهام می مونن بعد له طرز عجیبی ولم می کنن. فرقی هم نداره چه هم جنس چه جنس مخالف. بعضی وقتا می گم شاید من بی معرفتی کردم، بعد، می بینم نه من که باهاشون بودم!

ترس از رابطه تو وجودمه، نمی ذاره هیچ رابطه ای داشته باشم.

نمی دونم اخر این رابطه به کجا ختم می شه! اونم برا من. داره تبدیل به دوست داشتن و دلبستگی و وابستگی می شه. رابطه ای که می دونم اخرش هیچ و پوچه.

انگار دارم داخل یه دالان کاملا تاریک می رم بدون اینکه بفهمم و ببینم چه در انتظارمه. ریسک نیست، من کاملا دارم قمار می کنم. چون امکان داره یه چاه خیلی بزرگ جلوتر باشه و من نابود بشم.

تمومش می کنم ولی نه یک دفعه ای. آروم آروم ازش فاصله می گیرم تا تموم بشه...



  • ۹۷/۰۳/۱۹